پیرِزَن مِهرَبان بود و داشت ، تنِ سالخوردِه ای
چِشمهایَش بَستِه بود و داشت قلبِ تَرَک خوردِه ای
روبه رو ام پُر از سکوت بود ، دَر هِنگامِ غُروب
بَستَرَش بَستَرِ دَرد بود که دیدَم ، جانَت را بُردِه ای
تو را دیدَم به مِهر ، بی مِهر بود با تو جَبرِ زَمانه
که تو دور ، دورتَر گَشتِه ای اَز آشیانه
کَلامَت دِلنِشین و گرم بود
حَجمی اَز غَم داشتی دَر صِدایَت ، اِی ناز دانه
دیدَم تَنَت را به طَرحی اَز کویر ، آغِشتِه کَردی
نِگاهَت را به باران ، بی دَریغ عَرضِه کَردی
دیدم لَرزان بود ، دَستهایِ نَحیف اَش
بَرای اَوَّلین بار دیدی مَرا ، گِریِه کَردی
گونِه هایَت تَر بود و بُغضی نَفَس گیر
هِق هِق نَجوایِ ثانیه ها بود ، چِه دِل گیر
فَصل ها به تِکرارِ قَدَم هایَت ، دَر آمَد و شُد
تو را مادَر می شُمُردَم ، دَر خانه ای کُهن -سال و پیر