قراربود ، ماهیِ عیدِ امسالِ مان باشَد
قرار بود چند روز - نَه بیشتر ، میهمانِ مان باشَد
قرار بود به شادی سَر کُنیم ، این هَمِه را
قرار بود تا به آخر سَر دَهیم ، این نَغ-مِ را
قَرارِ بین ما کَمی بیشتر ، به سَر اَنجامید
که فَرجامِ این کار ، به چشمِ تَر اَنجامید
دِلَم لَرزید و نِگاهَم به تاریکی شد
به لحظه ای از وقت ، کِه غَم- جاری شُد
نیست آشپَزخانهِ ما دیگر ، به شادی
کِه عَزادار اَست نِگاهَم ، دَر این تُنگِ خالی
نیمی اَز آرزوهایَم را ، آه بُرد
ماهیِ کوچَکَم نیز ، دَر آب مُرد
نَجیب بود و رَنگِ تَنَش بود قِرمِز
او را اَز یاد نَخواهم بُرد ، هَرگِز
مرگ چیزِ سادِه و غَریبیست
ماهیِِ قِرمِزِ کوچَکِ ما ، دیگر نیست