562.جاروکش سنتی

562.جاروکش سنتی

Created by: [email protected]
classicalsetar dubstekemanchehsanturneytarromanticdreamydramatic

Lyrics / Prompt

زِمِستان بود و  فصلِ سردی را آغاز کرد
ناله ای- پنجرهِ اتاقم را به نرمی باز کرد
بی رَمَ-ق ، رفته بودم نیمی از راه را
سایه ای جا مانده دَر شَهر ، سوزی ساز کرد

در خیابان نبود صدایی جُز طَنینِ صِدایَش
همه در خواب بودند و می شنیدم ، گریه هایَش
باز کردم به نرمی پنجرهِ غِفلتم را به سویَش
پیرمردِ خسته ای بود - می رسید به گوش ، حرف هایَش

بود کفش غرورم ، خاکستری رنگ
که پوشیدم پیراهنِ شخصیت را ، بی دِرَنگ
پیرمردِ ژِندِه پوشی بود در آن خیابان
نشسته بر گوشه ای ، با یک پایِ لَن-گ

اشکی به چهره داشت ، آن پیرِ خَستِه
زِ فرزند و مردمان شِک-وِه میکَرد ، با لَبی بَستِه
شِک-وِه ای از ، اِزدِیادِ کار و بی اَرزِشی اَش
مَرا شَرمی بود ، از رویِ آن دِل شِکَستِه

بی غُرور نِشَستَم کِنارِ جارو و سطل ، دَر کِنارَش
به گفتگو شُدیم و دادَم دِل به جَریانَش ، اَز زَبانَش
پیراهَنِ شَخصیت را پهن کردم ، زیرِ پایَش
گرفتم به بوسه ، دَستی از دَستهایَش

Comments