بهاره تپش قلب منه نور تاریکی شبهای منه
دل به دنیا داده ام، از من چه می پرسی؟ که از دنیا و عشق تا نفس دارم به لب دارم به درد غربتهای من در دلم گر می خلد ، می دانمش ، از عشق کیست من که در شبهای تنهایی نگنجیدم به جای خویشتن در کنار یار ، چون تصویر تصویرِ تصویرم هنوز در صفای عشق او من ، همچو گورِ گورِ پشت دست در سر کویِ وفاداری ، مرا با یاد دوست آرزو میآید از بس انتظارِ دوست ، دوست